دست میزارم رو صفحه کلید
از دلتنگی برای خونه مینویسم برات
از دلتنگی برای درخت بهار نارنج
از اینکه چقدر دلم لک زده
برای اون پرتقالی که از باغ همسایه دزدیدی برام
یا اصلا اون باقالی هایی که یواشکی خوردیم
یا اون دونه های خیار که کاشتیم کنار پله
اما هیچوقت سبز نشدن. . .
من منتظرتم
دوباره خورشید پهن نشده بیا دستامو بگیر
باهم بشینیم زیر درخت انجیر قدیمیمون
چکمه های رنگیمونو بزاریم زیر سرمون
و از دنیای آدم برفی ها بگیم برای هم
از قصرهایی که تو آسمون میسازن برای هم
تو که آدم انتظار نبودی
هر وقت صدات زدم دستامو گرفتی
برام گفتی از کوچمون که اسمشو گذاشتن بهارنارنج
گفتی میدونی من عاشق بهار نارنجم
گفتی ی روز تو کوچه بهار نارنج منتظرم میمونی
میخوام بهت بگم بزرگ شدن هیچم اختراع قشنگی نبوده
بیا برگردیم به اونروزا و گم نکنیم همو
بیا برگردیم
بیا
128...
برچسب : نویسنده : chaharshanbea بازدید : 104