240

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

هر چقدر تلاش میکنم به خودم انگیزه بدم انگار ی چیزی از درون تمام انرژی و تلاشم رو به یغما میبره

از دی ماه شروع کردم به کارکردن تو ی مطب دستیار دندانپزشک(در واقع حمال دندانپزشک) اما الان دیگه حالم از اون محیط کاری بهم میخوره از اینکه هر روز مجبورم برم بیرون و اون مسیر تکراری رو طی کنم تا برسم سرکار، انگار که همه آدمای بیرون دسته جمعی فحشم میدن و من نمیتونم تک به تک جوابشونو بدم..انگار یکی تهدیدم کرده باشه و من مجبور باشم تن بدم به این روزمرگی کسل و لزج

شبا که خسته میرسم خونه قبل خواب با خودم فک میکنم نکنه واقعا مریضم اینکه هیچ جا نمیتونم دووم بیارم اینکه همه جا بعد ی مدت برام تکراری و غیرقابل تحمل میشه!!

سلول های مغزم کار نمیکنه..حس میکردم خوب شدم اما انگار زخم هام عمیق تر شده..دردها قلمرو توانم رو فتح کردن ..کابوس های شبانه دوباره دارن از پا درم میارن

صبح ها جوری از خواب بیدار میشم که انگار کل شب رو نخوابیدم و صدای مغزم تا هفت فرسخی بدنم رو درگیر میکنه..سرکار از بیخوابی منگ راه میرم و به آدمایی زل میزنم که مدام با من حرف میزنن و من فقط صداشونو میشنوم..رو صورت همه آدمای اطرافم تو رو میبینم که قراره بمیری ..همه اون آدما تومور مغزی دارن قراره بمیرن و من استرس تک به تکشونو دارم ..ترس برم داشته که چجوری بهشون بگم قراره بمیرن..روی صورت همشون لبخند توئه ..من میترسم بگم قراره بمیری..

امّا مُردی..خیلی وقته مردی

و من هنوز میترسم بگم "تو قراره بمیری" و من شاید قبل از اینکه این خبر رو بهت بدم مُرده باشم

.

+ چهارشنبه سی ام فروردین ۱۴۰۲ 2:14|splentical

128...
ما را در سایت 128 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chaharshanbea بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 11:08