میدونی هر سال شاید خیلی زر میزدم که بدونی برام چقدر مهمی
اما الان دیگه نمیزنم ..همین که موقع فک کردن به رفتن به مردن به هر چیز دیگه زندگی اول از گم کردن تو میترسم حتی بیشتر از مامان
حتی از اینکه تنهات بزارم و یا بدون تو تنها بشم میفهمم بیشتر از اون چیزی که من بخوام با گوشت و خونم عجین شدی
خواستم بدونی با دردات درد میکشم و با خوشحالیات خوشحال میشم
حتی موقعی که دردا احاطم کردن وقتی دیدم خوشحالی درد یادم رفته
زهرا تو تنها چیزی که هستی که باعث شدی دووم بیارم..تنها چیز..
برچسب : نویسنده : chaharshanbea بازدید : 48